بیش از بیست و چهار است که به حادثه ی سحرگاه روز سیزدهم فکر می کنم . به حادثه ای که تیتر اول بسیاری از خبرگزاری ها شد. حادثه ی ترور سردار سلیمانی، فرمانده نیروی قدس . به طیف های مختلفی از مردم فکر می کنم که در برابر حادثه واکنش های متفاوتی داشتند. گاه شادی و گاهی غم و تاثر. و فضای مجازی و غیرمجازی پر شده است از سخنانی که وقتی به موقع عمل برسد می تواند صد و هشتاد درجه چرخش داشته باشد . به تبریک و تسلیت ها فکر می کنم. به برنامه های صدا و سیما که انگار برای این موضوع آمادگی داشته و برنامه های ضبط شده ای از آشنایان دور و نزدیک شهید تدارک دیده است.  بیش از همه به آن دختر ی از خانواده ی شهدا فکر می کنم که در ملاقاتی از حاج قاسم سلیمانی درخواست انگشترش را کرده بود و در مقابل حاجی از او خواسته بود در زیارت حرم امام رضا از او طلب شهادتش را بکند . مدام به این فکر می کنم که چرا افرادی با این چنین تاثیرگذاری در موارد استراتژیک منطقه به اذعان دوست و دشمن ، باید به مرگ و شهادت بیاندیشند ؟ . آیا آنها هم به اینکه این دنیا با چنین حکامی افق روشنی نخواهد داشت ایمان دارند ؟ چرا ما را وعده ی آن جهانی شیرین تراست ؟ وعده ی بهشت . وعده ی بهشت . بهشت  .مگر ما نباید تمام عزم خود را برای عبد و عبید بودن در این دنیا به کار ببریم ؟ و این را تسری بدهیم ؟  نمی دانم چرا این عقاید مرا به سمت پوچ بودن تمام حرف هایی که در مورد حق و حقیقت دنیوی گفته شده است سوق می دهد . و هر لحظه به دروغ هایی پی می برم که بنیان هر آنچه در ذهن دارم را بر هم می ریزد .

+ پهلوان زنده را عشق است !

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خيزش ملي در حمايت از کالاي ايراني Lisa Alex وبلاگ شرکت پترو کیمیای آکام ثبت برند انرژى خورشیدی پاک+Solar Energy SIZATA_Se7en :: PRIVATE Abdullahi