من درخواب قیلوله عصرگاهی بودم و خداوند بالای سرم بیدار . دمی خواست بیاساید و امور کشور در هرج مرج و به اختیار آدمیان رها ساخت. من از بیمی که برایم ناآشنا بود از جا جستم. هنوز در میان خواب و بیداری بودم که زنگ تلفن همراهم به صدا در آمد. صاحب خانه بود. از خواب خداوندگار و غفلت اش نهایت بهره را برده بود.  و تحکمی که شیوه ی مالکان بود فرمود : « فلانی ! با مبلغ قبلی نمی تونم آپارتمانم رو اجاره بدم . می دونی که همه چیز دو برابر و حتی سه برابر شده ، اگه می تونی کرایه ت رو دو برابر پرداخت کنی در خدمتم ؟ !!! نمی تونی بسپُرم به . » و من انگار که گُرزی با نهایت شدت بر فرقم فرود آمده باشد ، گیج و گنگ تر از قبل باقی ماندم و گوشی از دست افتاد. و تا ملائکه ای از غیب با آب قند بالای سرم حاضر نشد همچنان مدهوش بودم .


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه خرید و فروش محصولات آموزش زبان انگلیسی وبلاگ تیم ربات سازی CLi انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد کسب درآمد دار کوین darcoin گر تو گناه من شوی توبه نمی کنم ز تو orionhyx Netz باهم بودن حتی برا یک لحظه طفل کبیر Angie